کد مطلب:312236 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:265

جانشینی یزید
سودای سلطنت همیشگی فرزندان ابوسفیان، دل مشغولی بزرگ معاویه بود. در این دوران (سال 56 به بعد) كه آوای مرگ در گوش او آرام آرام طنین می انداخت به فكر انجام رساندن آرزوی دیرین خود شد. او با نیرنگ ها و زمینه سازی های رنگارنگ، ابتدا از مردم شام و سپس با فشار كارگزارانش از دیگر شهرهای اسلامی برای یزید پیمان گرفت [1] .



[ صفحه 63]



معاویه هدف خود را از این كار جلوگیری از اختلاف در امت اسلام بیان می كرد [2] و با همین ترفند بر اساس برنامه ای از پیش طراحی شده، گروه گروه مردم از دورترین نقاط مناطق زیر فرمان او به دربار وی می آمدند و با فرزند از خدا دورتر او پیمان می بستند [3] .

معاویه در این بین از سه كس بیمناك بود: امام حسین (ع)، عبدالله بن عمر، ابن زبیر [4] .

او در سال 56 هـ به حج رفت و در مدینه با امام حسین (ع) برخورد كرد [5] و همان جا در سخنرانی كه برای مردم كرد فضائل [دروغین و ننگین] یزید را برشمارد [6] و سپس در گفت و گویی با عایشه ابراز داشت: اگر حسین بن علی (ع) با من برای یزید بیعت نكند او را خواهم كشت [7] .

معاویه در مكه با ابن عمر و ابن زبیر ملاقات كرد و هشدارهای لازم برای پیاده كردن هدف خود را به آنان گوشزد كرد [8] پس از بازگشت از حج به فاصله ی كوتاهی مروان را از مدینه عزل كرد و ولید بن عتبة بن ابی سفیان را بر جای او نشاند [9] معاویه آن گاه كه شرایط سلطنت یزد را فراهم دید در «منشور ولایت عهدی» او را این گونه سفارش می كند: «تو را به لقب امیرالمؤمنین می خوانم و دستور می دهم كه جانب این



[ صفحه 64]



گروه (یعنی هواداران معاویه) را كه از قریش اند به خوبی نگاه دار و آل مظلوم (یعنی آل عثمان) را بر آل ابوتراب و فرزندان او در تمامی كارهای حكومتی و غیر آن مقدم بدار.» [10] .

شایسته است اكنون كه به پایان پرونده ی پربرگ و ننگین معاویه نزدیك می شویم، فهرست وار به عزل و نصب های او نگاه كنیم، زیرا توجه به ابعاد شخصیتی این گروه و آگاهی از شرح حال آنان در تحلیل اوضاع سیاسی آن روزگار بسیار راه گشاست. و نیز نشان دهنده ی وضع اسف بار شهرها و سرزمین های اسلامی است كه چه كسانی به عنوان حاكمان اسلام بر آن جا حكومت می كرده اند و تا چه اندازه شیوه های ضد اسلامی و ضد خدایی را در آن جا ترویج كرده اند! این بررسی اجمالی، درك و درایت چگونگی و چیستی برخی حوادث آینده، مانند شهادت امام حسین (ع)، قتل و غارت شیعیان علی (ع) و انحراف های بزرگ در اسلام را آسان می كند و نیز چگونگی پذیرش مردم نسبت به این گونه ماجراهای سهمگین را روشن می نماید. در این بررسی از سال 41 ق تا مرگ معاویه (سال 60 ق) موردنظر بوده است.

در كوفه: مغیرة بن شعبه، زیاد بن ابیه، عبدالله بن خالد، ضحاك بن قیس، عبدالرحمن بن ام الحكم، نعمان بن بشیر.

در بصره: بسر بن ارطاة، عبدالله بن عامر، زیاد بن ابیه، سمرة بن جندب، عبیدالله بن زیاد.

در مدینه: مروان بن حكم، سعید بن عاص، مروان حكم، ولید بن عتبة بن ابی سفیان.

در مكه: خالد بن عاص بن هشام.

در مصر: عمرو بن عاص، عبدالله بن عمرو بن عاص، معاویة بن حدیج، مسلمة بن مخلد.

در افریقیة: [11] مسلمة بن مخلد.



[ صفحه 65]



در خراسان: نمایندگان عبدالله بن عامر (مانند قیس بن هیثم، عبدالرحمن بن سمرة) [12] و نمایندگان عبیدالله بن زیاد [13] .

ساكنان شهرهایی مانند مدینه، مكه و كوفه در كوتاه زمانی، رسول خدا (ص) و علی (ع) و یاران صالح آنان را دیده اند و اكنون نیز (زمان معاویه) برخی از آن اسوه های پاك هنوز در این شهرها زندگی می كنند، ولی مردم دیگر سرزمین های اسلامی كه پس از ارتحال رسول خدا (ص) در پی فتوحات خلفا به جرگه ی مسلمانان پیوسته اند (مانند ایران، افریقیه، سجستان، خراسان و...) تنها نامی از رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) او شنیده اند و تا بوده حاكمانی مانند آنان كه نام بردیم بر خویش دیده اند. اگر پیران و سالخوردگان آنان سفری به مدینه و مكه داشته اند و كس یا كسانی از مسلمانان حقیقی را دیده اند فرزندان آنان كه در حكومت معاویه به دنیا آمده اند اكنون نسل به دوران رسیده ای هستند كه اسلام را در قامت پلید یزید می نگرند.

پس چه جای شگفت است كه در این روزگار از قرآن جز پوسته ای و از اسلام جز پیكری با بی شمار زخم انحراف باقی نمانده باشد؟ و چه جای تعجب است كه از شهادت علی (ع) در مسجد، شگفت زده شوند؟ جای پرسش نیست كه چرا - به ویژه شام - [14] اهل بیت رسول خدا (ص) و فرزند عزیزش حسین (ع) را خارجی می نامند. این كلام نه بدان معناست كه كار مردم پسندیده و قابل قبول است، بلكه بدین منظور است كه خواننده، عمق فاجعه و تأثیرگذاری سیاست های معاویه و ژرفای سهمناك تیره بختی مردم آن دوران را دریابد.

معاویه در حالی كه از شهادت حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شدت پشیمان



[ صفحه 66]



بود، پس از نزدیك بیست سال استبداد، جنایت و كینه توزی بی امان با علی (ع) و خاندان و یاران او، راهی عذاب خداوندی گردید و دفتر ننگین حیات او بسته شد.

در رجب سال 60 هجری پس از مرگ معاویه، فرزندش یزید بر كرسی خلافت نشست. او میراث دار حكومتی شد كه پدرش با هزاران ترفند برای او آماده كرده بود و اینك می بایست كشوری با آن گستردگی و انبوه مسلمانان را هدایت كند! معاویه اولین راهكارهای حكومتی را ضمن وصیتی به او این گونه یادآوری كرده است:

فرزندم! من همه ی نیروها را برایت فراهم آورده ام و همه ی امور را آماده ساخته ام، دشمنان را برایت منكوب كرده ام و عرب را به خضوع در برابر تو واداشته ام و برای تو اموال و چیزهایی را گرد آورده ام كه هیچ كس گرد نیاورده است [15] .

معاویه سپس در ادامه شیوه های برخورد با مردم شهرهای مختلف را به او گوشزد می كند:

اهل حجاز را گرامی دار، زیرا آنان (قریش) ریشه ی تو هستند [16] به بهانه های مردم عراق (شامل كوفه و بصره) اهمیت بده و اگر آنان هر روز بركناری فرماندارشان را درخواست كردند، اجابت كن [17] شامیان را پشتوانه ی خودساز و آنان را در شام نگاه دار، زیرا سكونت آنان در غیر شام اخلاق آنان را تباه می كند [18] .

آن گاه معاویه در ادامه ی وصیت خود افزوده است:

و من تنها از چهار تن از قریش می ترسم كه در حكومت با تو بستیزند و بس: حسین بن علی؛ عبدالله بن عمر؛ عبدالله بن زبیر؛ عبدالرحمن بن ابی بكر [19] .



[ صفحه 67]



اما بنا بر گزارش تاریخ، عبدالله بن عمر مرد جنگ و مبارزه نبود و تنها به عبادت روزگار می گذارند! عبدالرحمن بن ابی بكر نیز مشغول خوشگذرانی و زن بارگی بود [20] از این رو فقط امام حسین (ع) و عبدالله بن زبیر دو تهدید اساسی برای یزید به شمار می رفتند. به همین منظور، یزید به والی خود در مدینه، ولید بن عتبة بن ابی سفیان، نوشت: «از این سه تن (امام حسین (ع)، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر) بی درنگ بیعت بگیر.» [21] ولید پیش از آن كه مردم از مرگ معاویه آگاه شوند، این سه تن را خواست. عبدالله بن عمر در پاسخ نماینده ی ولید گفت: «زمانی كه مردم پیمان بپذیرند من نیز بیعت می كنم.» [22] .

ولید با مشورت مروان بن حكم، امام حسین (ع) و ابن زبیر [23] را به دربار خود خواند و تلاش كرد در پنهان از آنان بیعت بگیرد. مروان به او سفارش كرده بود [24] چنانچه حسین بن علی (ع) از بیعت سرباز زد، او را به قتل برساند. امام حسین (ع) كه از مرگ معاویه آگاه شده بود، با گروهی از خاندان خود برای مقابله با توطئه ی احتمالی، نزد ولید رفت [25] و آن گاه كه ولید از او درخواست بیعت با یزید كرد، امام حسین (ع) فرمود: «كسی مانند من در پنهان پیمان نمی بندد. زمانی كه مردم را برای این كار دعوت كردی كار یكسان می شود.» [26] .

امام (ع) با این جمله قول پذیرش پیمان نداد، ولی از چنگ ولید رها شد. مروان،



[ صفحه 68]



دشمن دیرین علی (ع)، با تندی امام حسین (ع) سخن گفت و حضرتش را تهدید به قتل كرد. امام (ع) پاسخ او را داد و پس از آن فرمود: «كسی همانند من هرگز با شخصی مانند یزید بیعت نمی كند.» [27] .

بررسی اهداف و انگیزه های امام حسین (ع) در نپذیرفتن بیعت یزید، خود نیاز به نگارش رساله ای مستقل دارد. در این بخش از كتاب تنها به ویژگی های حكومت یزید نگاهی اجمالی می كنیم تا از این رهگذر به برخی از خاستگاه های قیام امام حسین (ع) نیز دست یابیم.


[1] همان، ص 503. شيوه هاي او در پيمان گرفتن از مردم و بازي هاي سياسي درباريان معاويه از شنيدني هاي تاريخ است. بنگريد به: همان، از ص 503 به بعد.

[2] اين موضوع را در گفتارهاي متعدد ابراز داشته است و از آن جمله به ابن زبير در مكه گفته است. بنگريد به: الكامل، ج 3، ص 510 و در نامه اي به مروان نيز همين را نوشته است. بنگريد به: الكامل، ج 3، ص 506.

[3] الكامل، ج 3، ص 507.

[4] همان. اين ترس دروني را در سفارش هاي پاياني حيات خود نيز براي يزيد بازگو كرده است. بنگريد به: الفتوح، ج 4، ص 260.

[5] الكامل، ج 3، ص 508. امام حسين در حج همان سال (56 ق) و (سال 58 بنا به نقلي) هزار تن از اصحاب و تابعين را جمع كرده و در گفتاري به جنايات معاويه و فضائل اميرمؤمنان (ع) اشاره فرمود. بنگريد به: كتاب سليم بن قيس، ص 206 و الغدير، ج 1، ص 198.

[6] الكامل، ج 3، ص 508.

[7] همان، ص 509.

[8] همان، ص 508.

[9] همان، ص 514. در اين سال (57 ق) ضحاك بن قيس به كوفه امارت مي كند، وي تا سال 59 ق حاكم آن جا بود تا اين كه عبدالرحمن بن ام الحكم را به جاي او گذارد و پس از مدتي كوتاه قصاب معروف تاريخ، يعني نعمان بن بشير را به حكومت كوفه گماشت. بنگريد به: الكامل، ج 3، ص 521.

[10] الفتوح، ج 4، ص 256 و بعد.

[11] سرزمين افريقية شامل بخش هايي از كشورهاي مراكش، تونس، الجزاير و ليبي كنوني بوده است. بنگريد به: تاج العروس، ماده «فرق».

[12] بنگريد به: الكامل، ج 3، ص 416 و 436.

[13] بنگريد به: همان، ص 451.

[14] نمونه اي ناداني ها و كم خردي هاي مردم شام، ماجراي فرق نگذاشتن بين ناقه و جمل و پيام معاويه به امام علي (ع) است: «ابلغ عليا اني اقاتله بمائة الف ما فيهم من يفرق بين الناقة و الجمل؛ به علي برسان كه من با صد هزار كس كه حتي يك نفر از آنان تفاوتي بين شتر نر و ماده نمي داند با تو مي جنگم.» بنگريد به: مروج الذهب، ج 3، ص 31.

[15] الكامل، ج 4، ص 6؛ وقعة الطف، ص 68 (با اختلاف)؛ الاخبار الطوال، ص 226.

[16] اين نكته ريشه در سياست نژادپرستي معاويه و برترسازي قريش به ويژه امويان دارد.

[17] اين سفارش معاويه حكايت از كوتاه بيني و خرده نگري عراقيان مي كند. آنان در جست وجوي ريشه ي اصلي مشكلاتشان نبودند، بلكه تنها به تغيير و تبدل هاي جزئي بسنده مي كردند و راضي مي شدند.

[18] شاميان در محاصره ي فكري معاويه بوده اند. آن ها چندان در فضاي آلوده ي اموي تنفس كرده اند كه بوي آزادي و حقيقت، مشام آنان را مي آزارد.

[19] الكامل، ج 4، ص 6.

[20] البته اگر او در اين روزگار زنده بوده باشد، زيرا بنا به برخي از نقل هاي تاريخي، وي در زمان معاويه به طرز مشكوكي به هلاكت رسيده است: الكامل، ج 4، ص 16.

[21] الكامل، ج 4، ص 6؛ الفتوح، ج 5، ص 10؛ الأخبار الطوال، ص 227.

[22] الكامل، ج 4، ص 17.

[23] ابن زبير پس از اين جلسه، شبانه از مدينه گريخت و در مكه به گردآوري نيرو پرداخت: الكامل، ج 4، ص 16.

[24] همان گونه كه يزيد در نامه هايش به وليد چنين تأكيد كرده بود: «اگر پيمان مرا نپذيرفتند، آنان را به قتل برسان و سرهاي آنان را براي من بفرست». الفتوح، ج 5، ص 10.

[25] الكامل، ج 4، ص 15.

[26] همان؛ الفتوح، ج 5، ص 13؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 157.

[27] الفتوح، ج 5، ص 18؛ مثير الاحزان، ص 24؛ بحارالانوار، ج 44، ص 325.